محمد طاها محمد طاها ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

یادداشتهای فرزندم

درد و دل

سلام مامانی امروز خیلی خیلی دلم گرفته تو دیروز توی کلاس خیلی اذیت کردی البته مقصر همش تو نیستی خوب بچه ای . هنوز نفهمیدی که کجا باید حرف بزنی و کجا سکوت کنی کجا نه بگی و کجا بله بابات دیروز دقیقاً شبیه پدرهای مدرن و با کلاس با شما برخورد کرد که امیدوارم حل شود محمدم من با تمام وجودم دوستت دارم و لحظه به لحظه منتظر شکوفا شدنت هستم در این روزها انقدر که فکر تو هستم به فکر مریضیم و درمان اون نیستم فقط از ته دلم برایت آرزوی خوشبختی و سربلندی می کنم عاشــقانه هایم برای تـــو بگــــــذار شب به ستارگانش بنـــازد وقتــــــــــــی ماهش، ♥♥♥ مـــــال مـن است♥♥♥ محمدم ا...
17 آذر 1395

بدون عنوان

❤ پسرم رفیق من     ❤   همنفس شفیق من  ❤ ❤  نگین انگشتر من      ❤   عقیق من عقیق من ❤ ❤ پسر من یار بابا     ❤   شمع شب تار بابا   ❤ ❤  تـو این گلستون جهان ❤   نو گل بی خار بابا  ❤ ❤  یه پسر دارم شاه نداره    ❤   صورتی داره ماه نداره  ❤ پسرگلم اگه روزی من نبودم هر وقت دلت برای من تنگ شد بیا این مطالب رو بخون وبدون که مامان حتی اگه نباشه همیشه به یادت هست و تو نفس ماما...
7 آذر 1395

اولین لالای که برات خوندم

وقتی به دنیا اومدی و تو رو با خودم بردم خونه شب اول از ترس تا صبح نتونستم بخوابم با بهت و حیرت  نگات  میکردم هنوز باورت نکرده بودم باور نکرده بودم که تو متعلق به من هستی باور نکرده بودم که مادر شدم  ترس تمام وجودم رو گرفته بود میترسیدم بخوابم و تو گریه کنی و من متوجه نشم یا اینکه تو خواب برات یه اتفاق بیفته با همه اضطرابم آروم بغلت کردم و شروع کردم باهات صحبت کنم اون شب تا طلوع سپیده باهات صحبت کردم برات از دنیایی گفتم که تازه پا بهش گذاشته بودی برات از مردی ها و نامردی ها گفتم برات از فرشته و اهریمن گفتم بهت گفتم هواستو جمع کن تو آسمونی هستی بپا یه وقت زمینی ها زمین نکشنت نه مهرشونو باور کن نه بی مهریاشونو هواستو جمع هول...
7 آذر 1395
1